پایگاه اطلاع رسانی مسجدسلیمان
ســردیــارون بـخـتـیـاری

http://up9.iranblog.com/images/wazgk1dd0ox2hi75ema8.jpg

از سال 1347 تا 1380 با نام‏های مستعار مختلف در هفته‏نامه‏ها، ماهنامه‏ها، فصلنامه چند داستان كوتاه، مقاله، نقد ادبی، سینمایی و نمايشنامه چاپ كرده است. از شهريور 1380 تا اين زمان با نام اصلی‏اش بيش از 486 نقد، مقاله، مرور كتاب و داستان كوتاه از او در روزنامه‏ها و ماهنانه‏ها چاپ شده و 147 جلسه نقد و سخنرانی داشته است و در حال حاضر دبير هيأت داوران مهرگان ادب(رمان و داستان كوتاه) و داور نهايی شماری از جشنواره‏های ادبی منطقه‏ای و استانی كشور است. به ياد دارم سا‌ل‌ها پيش كه براي اولين بار مي‌خواستم با بي‌نياز تماس بگيريم واهمه زيادي داشتم؛ تصويري كه از او در مطبوعات ديده بودم قيافه مردي خشن بود كه به آرتيست‌هاي فيلم‌هاي وسترن شباهت زيادي مي‌برد؛ شخصبت‌هايي چون جان وين و .... اما با اولين مكالمه تلفني دانستم كه پشت آن ستاره حلبي قلبي از طلا پنهان ‌است. بعد از آن بود كه با ديدن تصويرش قبل از اين كه حتي خودش را ببينم، چهره‌ي مردي مهربان در خاطرم نقش بست؛ كسي كه هميشه با عطوفت و مهرباني خاصي با همه حتي غريبه‌ها برخورد مي‌كند. عجيب اين‌كه وقتي با او صحبت كردم فهميدم كه به اين ژانر از سينما خيلي علاقه دارد و آرشيو كاملي از فيلم‌هاي وسترن براي خود گردآورده است. از تصورم نسبت به عكس‌هايش كه برايش مي‌گويم خنده نمكيني تحويلم مي‌دهد از همان‌ها كه در طول گفت‌و گو دوستانه با او زياد مي‌بينم و مصاحبتش را دلپذيرتر مي‌كند. اگر بخواهم او را در چند جمله خلاصه كنم مي‌گويم، فتح الله بي‌نياز داستان‌نويس خوبي است، منتقد بهتري است اما از همه مهم‌تر انسان والايي است.
گاه همه چيز دست به دست هم مي‌دهد تا شما را در رسيدن به آن‌چه دوست داريد بازدارد. روز ملاقات من با آقاي بي‌نياز هم، چنين بود. چند كار غير مترقبه ، ترافيك كند خيابان، تماس بي‌نتيجه من براي اعلام تاخير رسيدن (به خاطر درست كار نكردن پيام‌گير تلفن)، تغيير پلاك منزل، همه و همه نزديك بود يك گپ دوست‌داشتني را از من دريغ كنند اما خوشرويي ميزبان خيلي زود تمام اين موانع را از يادم برد و خيلي زود صحبتمان گل انداخت.
با اين كه نوشته‌هاي بي‌نياز نشان از سا‌ل‌ها مطالعه دارد اما حضور او در مطبوعات و چاپ آثارش بيش‌تر به دهه‌ اخير مربوط مي‌شود و همين امر اين سوال را پيش مي‌آورد علت اين همه سال سكوت چه بوده؟ او پاسخ مي‌دهد:« من از 14 سالگي ادبياتِ جدي، مطالعه مي‌كردم خصوصا كتاب‌هاي جيبي‌اي كه موسسه فرانكلين آن زمان چاپ مي‌كرد همين‌طور مجلات ادبي روز مثل كتاب هفته، كتاب جمعه و سخن را زياد مي خواندم. خودم هم به نوشتن علاقه داشتم در زمان دانشجويي يعني بين سال‌هاي 46 تا اوايل 49 چند نقد و مقاله و داستان كوتاه به مطبوعات دادم اما بعدها به اين كار ادامه ندادم.»

http://up9.iranblog.com/images/wooilxooyx3dspn47pr3.jpg
يكي از علت‌هايي كه بي‌نياز را از ادامه نوشتن در مجلات و رونامه‌ها باز داشت دلايل فردي و روحي وي بود دلايلي كه حتي امروزه او را از حضور در مجامع روشنفكري مگر براي سخنراني يا جلسات نقد باز مي‌دارد. وي دراين‌باره توضيح مي‌دهد:« پس از فعاليت‌هاي مطبوعاتي‌اي كه در زمان دانشجويي داشتم حس كردم اگر در انزوا و تنهايي خودم كار كنم بهتر است. دلايل اين امر كمي پيچيده‌است اما به هر صورت لازم مي‌ديدم كه بدون بروز دادن، مطالعه كنم و چيز بنويسم.»
وي ادامه مي‌دهد:« يكي ديگر از علت‌هاي چاپ نكردن آثارم در جرايد فعاليت‌هاي سياسي‌ام در آن دوران بود. آن وقت‌ها صلاح نبود گروه‌هاي جوان و راديكال خود را زياد علني كنند براي همين اگر هم مطلبي براي مطبوعات مي‌نوشتيم با نام مستعار چاپ مي كرديم»
سال‌ها بعد يعني سال‌69، بي‌نياز پس از مدت‌ها خون دل خوردن و دلتنگ نشستن اولين رمان خود را با نام «مكاني به وسعت هيچ» كه سال 55 آن را نوشته بود منتشر كرد. همين‌طور برخي ديگر از آثارش كه حاصل كار همان سال‌هاي سكوت و تنهايي است را پس از بازنگري در ساختار و تكنيك، در دو دهه‌ي اخير به چاپ رساند. از سال 80 با ارسال نقد به روزنامه‌ها عملا حضور پر رنگي در مطبوعات پيدا كرد و به مدت دو سال منتقد ثابت روزنامه ايران بود. مجلات ادبي از جمل گلستانه، كلك، عصر پنجشنبه، بايا و بسياري از روزنامه ها مشتري دايمي نقد‌هاي بي‌نياز بودند و چند سالي است كه دبير نقد و داستان نافه است.
نگاهي به كتابخانه‌ي نسبتا بزرگي كه در هال منزل وجود دارد مي‌اندازم و از او مي‌پرسم در روز چند ساعت به مطالعه و نوشتن مي‌پردازد. جواب مي‌دهد:«به طور متوسط 14 ساعت در روز را صرف مطالعه و نوشتن مي‌كنم كه معمولا 60 درصد اين زمان براي خواندن و باقي براي نوشتن است.»
هنوز در فكر 14 ساعت مطالعه و نوشتنم؛ امري كه آرزوي بسياري از ما شده‌است. حتي اغلب خبرنگاران حوزه كتاب نيز اين روزها در حسرت ساعتي مطالعه بي دغدغه به سر مي‌برند. با عذاب وجدان مي‌پرسم به نظر شما لازم است همه اين‌قدر مطالعه كنند؟ بي‌نيازانگار سا‌ل‌ها به اين سوال فكر كرده باشد پاسخ مي‌گويد::«اين كه آدم چقدر يا چه نوع كتاب بخواند، چه نوع فيلمي نگاه كند يا موسيقي‌اي گوش كند امرهايي دروني‌اند و هيچ كس نمي‌تواند در اين مورد به كس ديگر توصيه‌اي كند. مثلاً من از نوجواني به موسيقي عربي (نوع كلاسيك‌اش) علاقه دارم خوانندگان و نوازندگاني چون محمد عبدالوهاب، ام كلثوم، فريدالاطرش و... ؛ هم‌چنين به موسيقي كلاسيك غرب هم، اما نمي‌توانم به كسي بگويم كه تو نيز بايد از اين نوع موسيقي حتما خوشت بيايد.»
صحبت به موسيقي كشيده مي‌شود و من به گيتاري كه در گوشه اتاق است اشاره مي‌كنم. مي‌گويد متعلق به پسر 13 ساله‌اش است كه البته ساز اصلي‌اش پيانو است و در اين زمينه آموزش مي‌بيند.
بي‌نياز با حسرت از زمان دانشجويي و موقعيت از دست رفته‌اي كه مي‌توانست موسيقي بياموزد ياد مي‌كند و از علاقه‌اش به موسيقي كلاسيك سخن مي‌گويد:«من عادت دارم هنگام مطالعه و نوشتن موسيقي گوش كنم. بيش‌تر موسيقي كلاسيك و موسيقي‌اي كه حس اندوه يا حالات ماليخوليايي در آن بيش‌تر باشد. به آثار گوستاو مالر، شوپن، بعضي آثار بتهوون، چايكوفسكي علاقه‌ زيادي دارم. بگذاريد صادقانه بگويم با موسيقي ايراني؛ يعني نوعي كه به موسيقي اصيل مشهورند چندان ارتباط برقرار نمي‌كنم البته شايد از برخي ترانه‌ها بتوانم لذت ببرم اما در كل آن اوج و فرودي كه بدنبالش هستم را در اين موسيقي نمي‌توانم بيابم و با سليقه‌ام جور در نمي‌آيد و كاريش هم نمي‌شود كرد.»
آنان كه با بي‌نياز كار كرده‌اند و از او در مطبوعات مطلب گرفته‌اند مي‌دانند كه او در ازاي حجم انبوهي از نقدهايي كه چاپ مي‌كند هرگز حق‌التحريري دريافت نمي‌كند و اهالي مطبوعات ازاين بابت از وي متشكرند وقتي اين را به او مي‌گويم مي خندد و مي‌گويد:« و البته عده‌اي هم در اين مورد گله دارند و ابراز مي‌كنند تو با اين كار روزنامه‌ها را عادت مي‌دهي كه كار مجاني بگيرند در حالي كه اين كار حرفه‌اي است و گروه‌اي از اين را ارتزاق مي‌كنند.»
بي‌نياز انگيزه خود را از امتناع كردن از دريافت دستمزد اين‌گونه بيان مي‌كند:« من تا كنون بيش از 480 نقد و مقاله در رسانه‌ها به چاپ رسانده ام اگر دنبال به زبان افتادن نامم بودم همان 50 تاي اول كافي بود اما با خودم فكر مي‌كنم اين يك خدمت فرهنگي‌است كه از دستم بر مي‌آيد و بايد انجامش بدهم ضمن اين كه خوشبختانه نيازي به پول اين حق‌التحريرها ندارم. من مهندس برق‌ام وبعد از 37 سال تجربه در اين زمينه، زندگي‌ام از آن راه تامين مي‌شود.»
البته وي سال‌هاست كه ديگر بيش‌تر وقت خود را به مطالعه و نوشتن سپري مي‌كند و فقط هفته‌اي دو روز پاره وقت به امور مهندسي‌اش مي‌پردازد. بي‌نياز مي‌گويد:« با همان دو روز كار، زندگي‌ام مي‌گذرد چون من و خانواده‌ام دنبال تجملات نيستيم در زندگي همين خانه را دارم و يك ماشين پيكان كه چون حوصله رانندگي ندارم آن هم عموما دست خانمم است.»
در ضمن گفت‌و گو با بي‌نياز با خانواده‌اش نيز آشنا مي‌شوم؛ پسر مودب و دوست‌داشتني‌اش- كوهيار- و همسر مهربان وصميمي‌اش كه چون آشنايي قديمي مرا در جمع خود مي‌پذيرند، آن هم در آستانه شبي كه گويا در شرف برپايي جشن كوچك خانوادگي هستند. شبي كه كوهيار 13 ساله مي‌شود. آهسته از او مي‌پرسم از اين كه ساعات زيادي را به مطالعه و نوشتن اختصاص مي‌دهيد با خانواده دچار مشكل نمي‌شويد؟ با بشٌاشيتي كه تنها در چهره‌ي مردي خوشبخت مي‌توان ديد مي‌گويد: « نه، به هيچ وجه. خوشبختانه همسرم زني فهميده و خود اهل مطالعه است. بسياري از كارهايم را بعد از اتمام مي‌خواند و نظر مي‌دهد. تمام تلاشش اين است كه هر چه راحت‌تر و بهتر به كارهايم برسم حتي از من مي‌خواهد پروژه‌هاي كاري و فني كم‌تري بگيرم تا بيش‌تر به ادبيات و دغدغه‌هاي فردي‌ام برسم.»
بعد با قاطعيت اضافه مي‌كند:«ما سه نفر در اين خانواده با هم دوست هستيم»
در نقد‌هايي كه از بي‌نياز در مطبوعات يا سايت‌هاي ادبي درج شده‌است گاه به رمان‌هايي اشاره مي‌شود كه در ايران ترجمه نشده‌است و اين نشان از احاطه وي به زبان انگليسي دارد و گوياي اين است كه از سرچشمه مي‌نوشد. خود در اين مورد توضيح مي‌دهد:« آموختن زبان آن‌هم ادبيات انگليسي به نحوي كه بتوانم بعضي كتاب‌ها را مطالعه كنم حاصل فعاليت فردي و ياري گرفتن از دوستان است. گذشته از از زبان انگليسي من به خود زبان فارسي هم اهميت زيادي قائلم آن‌چنان كه مي‌بينيد تمام دستور زبان‌ها را در كتابخانه‌ام دارم و به آن‌ها مراجعه مي‌كنم.»

http://up9.iranblog.com/images/8lzeobtg5fiamtcxh8y.jpg
چون به كتابخانه‌اش اشاره مي‌كند سعي مي‌كنم از زير زبانش بكشم كه چند جلد كتاب در خانه دارد. او هم بي هيچ پرده پوشي مي‌گويد:«به جز اين كتاب‌‌هايي كه در هال مي‌بينيد، در اتاق ديگر و مقداري هم در انباري پشت‌بام كتاب دارم كه جمعا 30 هزار جلد مي‌شود»
از وي مي‌پرسم كه آيا مانند بسياري از افراد وسواس كتاب خريدن دارد. مي‌گويد در جواني، زمان دانشجويي و حتي سال‌هاي بعد به چنين عادتي گرفتار بود اما اكنون ديگر وسواس خواندن دارد و حتي هم‌زمان چند رمان يا مجموعه داستان را با صورت موازي مطالعه مي‌كند بدون اين‌كه مطالب در ذهنش مغشوش شود.
با نگاهي به كتابخانه كه سه ديوار و بخش شايان توجه‌اي از هال منزل را اشغال كرده‌است در مي‌يابيد در آن علاوه بر رمان، مجموعه داستان و كتاب‌هاي ادبي، كتاب‌هاي زيادي نيز در زمينه روان‌شناسي، جامعه‌شناسي و ديگر كتب مربوط به علوم انساني يافت مي‌شود و اين‌جاست كه مي‌فهميد چرا بسياري از نقد‌های بي‌نياز بر داستان‌ها، نقد‌هايي روانشناختي و جامعه شناختي است. وي در اين باره توضيح مي‌دهد: «من به طور شخصي علاقه زيادي به فلسفه، روانشناسي و جامعه شناسي دارم. اگر بخواهيم روان‌كاوي را از روان‌شناسي جدا ندانيم در اين زمينه هم مطالعات زيادي داشته‌ام دليل اين امر شايد اين باشد كه پيچيدگي رواني انسان‌ها براي من خيلي جالب است براي همين آدم‌ها را عموما چند وجه‌اي مي‌بينم و مدام درحال كنكاش آن‌ها هستم البته اين ديده نقادي در ديگر مسائل هم تسري پيدا كرده‌است به قول همسرم من از ديدن هيچ فيلمي لذت نمي‌برم چون مدام در حال نقد آن هستم. در مورد كتاب هم همين‌طور است البته لذت مي‌برم اما ممكن است اين لذت همراه با درد باشد اما به هر صورت لذت خودش را دارد شايد بتوان اسمش را گذاشت لذت دشوار»

خواندن تئوري‌هاي ادبي و پرداختن به نقد امري خودآگاه‌ است و نوشتن داستان و رمان تا حد زيادي وابسته‌ به ناخودآگاه . از وي مي‌پرسم چطور بين اين دو تمايز قائل مي‌شود و آيا فعاليت در هر دو زمينه برايش دردسرآفرين نيست. او پاسخ مي‌دهد:«من وقتي داستان مي‌نويسم مثل هر داستان‌نويسي ابتدا آن‌چه را ناخودآگاهم به من مي‌گويد مي‌نويسم در مراحل بازنويسي خودآگاه و آن‌چه بلدم به ياري‌ام مي‌آيد و روي نوشته‌كار مي‌كنم. پس كار نقد مشكلي برايم به وجود نمي آورد.»
آنان كه عادت به نوشتن با قلم و كاغذ دارند مي‌دانند ويرايش و بازنويسي چندين باره متون چقدر دشوار و گاه طاقت‌فرساست. اين داستان‌نويس نيز از اين مشكلات مبرا نبوده‌است خود در اين‌باره مي‌گويد:« اوايل تايپ كردن برايم خيلي دشوار بود و نمي‌توانستم خود را وفق بدهم تا اين‌كه متوجه شدم اگر تايپ كنم چقدر كارم راحت‌تر مي‌شود و به دستم كم‌تر فشار مي‌آيد چون آثارم را چندين بار بازنويسي و ويرايش مي‌كنم مثلا«ترجيع‌بندي براي شاعران جوان» را 27 بار بازنويسي كرده‌ام يا رمان ديگرم «بعد از مرگ هنوز مي‌ميرم» را 17 بار، به همين دليل تايپ كردن كارم را راحت‌تر كرده‌است در حالي كه زماني كه با كاغذ و قلم مي‌نوشتم آن‌قدر نوشتن و مخصوصا پاك كردن به كتف و مچم فشار آورده بود كه دستم به مدت يك ماه در گچ بود.»
 

http://up9.iranblog.com/images/xno9v14m33hmb5be6hi.jpg
بي‌نياز اگر چه در مجامع ادبي و هنري كم‌تر ديده مي‌شود اما ارتباط با مردم را ركن اساسي براي نوشتن مي‌داند و خود به‌خاطر نوع كارش، سفر به سراسر ايران و ارتباطي كه با اقشار مختلف از كارگران، كارفرمايان و... داشت تجربيات زيادي در اين زمينه اندوخته است. وي معتقد است:«گذشته از دانش تئوريك، تجربه زيستن نقش ويژه‌اي در بالندگي ادبي و شكل گرفتن خلاقيت نويسنده دارد. يكي از مشكلاتي كه در كار برخي از نويسندگان جوان مي‌بينم به همين موضوع مربوط مي‌شود؛ متاسفانه از اداره به منزل مي‌روند و از منزل به محل كار و ارتباط ارگانيكي با مردم ندارند براي همين بسياري از داستان‌هاشان ذهني مي‌شود و همين عامل ارتباط با مخاطب را كم تر مي‌كند. نوشته‌هاشان قصه ندارد در حالي كه جامعه پر از قصه پر است.»اين نويسنده سال‌ها در فضاي فني كار كرده‌ و پروژه‌هاي زيادي را مديريت كرده‌است از او درباره چگونگي مرتبط كردن اين دوفضاي متفاوت مي‌پرسم. مي‌گويد:«اگر بپذيريم كه انسان‌ها متفاوتند و مي‌توانند متفاوت باشند، آن‌گاه در فضايي متكثر مشكلي پيدا نمي‌شود همين كه به ديگران به چشم انسان نگاه كنيم خود فضاي دوستانه‌اي به وجود مي‌آورد به نظرم زاويه ديد به هستي مهم است و همين ديدگاه مي‌تواند دو محيط به ظاهر متفاوت ادبيات و صنعت را به هم مربوط كند.» او از انسانيت مي‌گويد، دوري از تعصب، پايبندي به اصول انساني و اخلاق و خيلي چيزهاي ديگر كه به راستي خود به آن‌ها ايمان دارد. آن‌قدر سخنانش دلنشين است كه زمان را از ياد مي‌برم.
خانواده بي‌نياز صبورانه ساعاتي را كه مزاحمشان شده‌ام را تحمل مي‌كنند و با گشاده رويي چون ميهماني دير آشنا تا آستانه در بدرقه‌ام مي‌كنند هنگام خداحافظي به ياد تجربه‌هاي تلخي كه از ملاقات با نويسندگان كم‌حوصله داشته‌ام مي‌افتم وهمه آن‌ها را با بي‌نياز و خانواده‌اش مقايسه مي‌كنم . اين مهرباني‌ها اين دغدغه را در من افزايش مي‌دهد كه در اين مجال اندك آيا مي‌توانم حق مطلب را ادا كنم؛ اين‌كه آنان در سايه ادبيات چه ميزان خوشبختند.

با تشکر از بهنام ناصح جهت تهیه مصاحبه


نظرات شما عزیزان:

بی طرف
ساعت14:36---14 آذر 1391
سی هزار کتاب یاگزافه گویی مصاحبه شونده است یا ایراد تایپی . لطفا بازنگری کنید

حسن عیدی وندی
ساعت15:54---22 دی 1390
- حق به ما حق یا به ناحق میشود
- راه به ما راه ور نه بی راه میشود
- هر مکان بر گام ما کان میشود
- هر زمان از لحظه ها جان میشود


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:


تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.